محدثه ساداتمحدثه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

محدثه سادات

آرشيو زيباي بسم الله الرحمن الرحیم

  ...::: بسم الله الرحمن الرحیم :::... پیامبر اکرم (ص) : هر امر مهمی ، اگر با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز نشود ، ناقص و ناتمام خواهد ماند . با سلام ، مجموعه زیبایی از بسم الله الرحمن الرحیم برای دوستانی که مایل هستند ، پست های خود را با نام خدای مهربان آغاز کنند ، به همراه لینک آنها گذاشته شده است . طریقه استفاده از آن هم مانند گذاشتن عکس می باشد .                                             &...
23 بهمن 1391

بوی عید

محدثه عزيزم 21 بهمن ماه سال 1391 هم داره به اتمام مي رسه،‌كم كم بوي عيد و سال نو داره استشمام ميشه، مردم شديدا در تدارك خريد و آماده شدن براي عيد هستند،‌ نفس مامان! يك سال ديگه هم داره ميگذره،‌ يك سال ديگه هم از عمر ما رو به اتمامه و تو گل قشنگ من، هر روز خواستني تر و جذاب تر ميشي،‌ شب ها كه خوابت مي بره من و باباطاهر دلمون برات تنگ ميشه، چند روز پيش من توي خونه خيلي كار داشتم،‌ باباجون تو رو برد خونه عزيز تا من به كارهام برسم، خدا ميدونه اين دو ساعتي كه پيشم نبودي چند بار قيافه خشگلت اومد تو ذهنم.
21 بهمن 1391

بهمن 91

محدثه عزيزم بابت اين چند روزي كه نتونستم بيام برات مطلب بنويسم معذرت ميخوام. راستش رو بخواي بعد از اين كه امتحانات باباجون تموم شد( 8/11) ما هم كه دو هفته بود خونه ماماني اينا نرفته بوديم،‌ وسايلمون رو جمع كرديم و سه روز رفتيم خونه ماماني ،‌ حسابي بهت خوش گذشت انقدر با ياسر و محمد رضا بازي كردي كه اومديم خونه تا ساعت 3 بعد از ظهر خوابيدي.!!!!!!!!!!!!!! من هم با خاله اكرم يه روز رفتيم پاساژ خورشيد و يه كاپشن خشگل براي سال ديگه شما خريديم. روز 17 ربيع الاول هم اونجا بوديم و بعد اومديم خونه خودمون،‌ تازه رسيده بوديم كه تلفن زنگ زد و دوست باباجون گفت براي يه مشاوره حقوقي ميخواد بياد خونه ما. خلاصه ما هم سريع السير جمع و جور كرديم ...
21 بهمن 1391

بهبودی بعد از 48 ساعت تب شدید

محدثه عزیزم متاسفانه از اون روز تا حالا شدید تب داشتی ،‌ شنبه صبح بابا طاهر هم حالش بد شد، آنفلوآنزا شدیدی اومده که باباجون هم مبتلا شده، تب و لرز شدید، بدن درد و معده درد و در گاهی مواقع هم حالت تهوع، اون هم در ایام امتحانات، طفلک باباجون نتونست دو تا از امتحاناش رو بده (در مجموع ٤ واحد) شنبه شب باباپدر جون اومد اینجا و هم باباطاهر رو  دوباره برد دکتر و هم شما رو، دکتر به شما داروی سرما خوردگی داد و شربت استامینوفن برای کنترل تب،‌ باباجون هم چند  تا آمپول دیگه نوش جون کرد، البته یه اتفاق خوب هم افتاد و اینکه پانسمان دست شما رو  باز کردیم و بعد دکتر ملک خسروی گفت دیگه خوب شده واحتیاجی نیست دیگه پانسمان کنید . ...
3 بهمن 1391
1